سفارش تبلیغ
صبا ویژن

آرمندو فریتاس ماگالیس (Armindo Freitas-Magalhaes)

آرمندو فریتاس ماگالیس (متولد 1966) یک روانشناس پرتغالی است که موضوع تحقیقات او لبخند انسان در حوزه هیجانی و حالت های بیانگر صورت است. تخصص او روانشناسی بالینی قانونی است. به طور خاص فعالیت های او شامل مصاحبه تحقیقی، ارزیابی اعتبار، ارزیابی قانونی،‏ حالت های بیانگر هیجان و متغیرهای مرتبط با حافظه شاهدان عینی و قربانیان جنایت و تروما است.

او فعالیت های علمی خود را صرف درک هیجان در افراد و جامعه کرده است و در این بین تخصص او در زمینه رفتارهای غیر کلامی مربوط به هیجان و به خصوص لبخند است.


هانس آیزنک (Hans Eysenck)

هانس یورگن آیزنک (تولد: 1916، وفات: 1997) روانشناس انگلیسی آلمانی تبار بود که مهم ترین فعالیت های علمی او در زمینه هوش و شخصیت بود. برای توصیف نفوذ و تاثیرگذاری او در روانشناسی همین نکته بس که در هنگام وفات، بیشترین ارجاعات و استنادهای علمی در روانشناسی به او شده بود. پسر او مایکل آیزنک نیز اکنون استاد برجسته روانشناسی است. آیزنک پایه گذار مجله علمی شخصیت و تفاوت های فردی است. وی حدود 80 کتاب و بیش از 1600 مقاله علمی نوشت. آیزنک بحث همه گیری را در زمینه تفاوت ضریب هوشی در میان نژادهای مختلف مطرح کرد. علاقه اصلی او در زمینه شخصیت بود،‏ چنان که مهم ترین و یکی از پرکاربردترین آزمون های شخصیت آزمون آیزنک است که سه بعد نوروزگرایی - ثبات،‏ درونگرایی -برونگرایی و روانپریشی - عدم روانپریشی را می سنجد. این سه بعد بعدا به عنوان سه عامل بزرگ شخصیت شناخته شد. این نظریه آیزنک را آغازی بر نظریات مدرن شخصیت می دانند. اکنون پنج عامل بزرگ شخصیت کاستا و مک کرا نظریه ای است که رواج زیادی دارد و با نظریه آیزنک مقایسه می شود.


جان اکسنر (John E. Exner)

جان اکسنر (تولد 1928 وفات 2006) یک روانشناس بالینی بود که دکترای خود را از دانشگاه کرنل دریافت نموده بود. وی در سال های 1968 و 1969 عضو ارتش صلح ایالات متحده بود. بیش ترین شهرت اکسنر به علت فعالیت های علمی او در زمینه آزمون لکه های جوهر رورشاخ و ارائه نظام نمره گذاری این آزمون است.

نمونه ای از کارت های آزمون لکه های جوهر رورشاخ

او برای تهیه این نظام استاندارد برای تفسیر این آزمون 30 سال فعالیت کرد. با استفاده از این نظام نمره گذاری، آزمون فرافکن رورشاخ مفیدتر و پرکاربردتر از قبل شد.


میلتون اریکسون (Milton H. Erickson)

میلتون هیلاند اریکسون (تولد: 1901، وفات: 1980) یک روانپزشک آمریکایی بود که در حوزه های تلقین پزشکی و خانواده درمانی تخصص داشت. وی به علت دیدگاهش درباره ذهن ناهشیار به عنوان موضوعی خلاق و مولد مورد توجه قرار گرفت. همچنین او تأثیر قابل توجهی بر درمان کوتاه مدت، خانواده درمانی راهبردی، درمان کوتاه مدت مبتنی بر راه حل و برنامه ریزی عصبی زبانی NLP داشته است.

اریکسون اعتقاد دارد که ذهن ناهشیار همواره در حال شنیدن است و بنابراین تلقین ها چه در حالت خلسه و چه در حالت طبیعی اثر خود را بر روی ناهشیار می گذارد. بیمار ممکن است به مطالب تلقین شده کاملا آگاه باشد یا برعکس کاملا از وجود آن ها بی خبر باشد. او می خواست بداند که آیا بیمار در حین درمان به تلقین های غیرمستقیم پاسخ می دهد و ممکن است ناهشیار در فرایند درمان حضور داشته باشد؟ بدین ترتیب اریکسون به جای این که به بیمار بگوید الان در حال به خلسه رفتن هستی، می گوید الان می توانی یاد بگیری چگونه با آرامش کامل به حالت خلسه بروی. با این کار به آزمودنی خود فرصت می دهد تلقین هایی را بپذیرند که با آن ها راحت تر هستند و انجام هیپنوتیزم با آرامش کامل و در طول مکالمه انجام می شود. به همین علت است که به کار اریکسون هیپنوتیزم پوشیده می گویند. همچنین اریکسون در هیپنوتیزم خود از واژه های ملایم و غیرمستقیم استفاده می کرد. مثلا به جای این که بگوید تو سیگاری نیستی می گفت تو می توانی دیگر سیگار نکشی.


اریک اریکسون (Erik h. Erikson)

 

اریکسون (تولد: 1902، وفات 1994) روانشناس تحولی و روان تحلیل گر دانمارکی - آلمانی - آمریکایی بود که به خاطر تئوری تحول اجتماعی خود شهرت دارد. البته بیشتر شهرت خود را مدیون ابداع اصطلاح بحران هویت identity crisis است. پسر وی، کای اریکسون، یک جامعه شناس مطرح است. اریکسون در رشته هنر تحصیل می کرد. زمانی که قصد داشت تصویر آنا فروید،‏ دختر زیگموند فروید را به تصویر بکشد،‏ تصمیم گرفت که خودتحلیل گری انجام دهد. او در موسسه روان تحلیل گری وین شروع به تحصیل کرد و پس از آن روش تدریس مونتسوری را آموخت. در زمان جنگ جهانی وی به همراه همسرش ابتدا به دانمارک و سپس به آمریکا گریخت. در سال 1950 اریکسون معروف ترین کتاب خود را با عنوان کودکی و جامعه Childhood and Society نوشت. ده سال بعد را به درمان افراد جوان دچار مشکلات هیجانی پرداخت و سپس به عنوان استاد به دانشگاه هاروارد رفت و تا بازنشستگی در آنجا ماند.

او مراحل 8 گانه رشد روانی اجتماعی خود را مطرح کرد و در آن توجه خود را به جای مسائل جنسی بر مسائل و تعارضات خود Ego با جامعه منعطف کرد. اریکسون به خاطر توجه خاصش به ایگو، به عنوان به عنوان پایه گذار روانشناسی خود شناخته شد.


ویرجیلیو انریکز (Virgilio Enriquez)

 

این عکس رو به زحمت به دست آوردم

ویرجلیو انریکز (تولد: 1942، وفات: 1994) پسر یک کتابدار بود و خودش عاشق مطالعه. او مدرک لیسانس خود را در رشته فلسفه در فیلیپین و فوق لیسانس و دکترای خود را در رشته روانشناسی اجتماعی از دانشگاه ایلینویز دریافت نمود. او برای اولین بار بحث روانشناسی بومی فیلیپینی را مطرح کرد. به همین دلیل او را پدر روانشناسی فیلیپینی می خوانند و پس از آن به فیلیپین بازگشت و در آنجا استاد دانشگاه فیلیپین شد. او دانشجویان خود را تشویق می کرد که مقالات خود را به زبان فیلیپنی بنویسند،‏ زیرا اعتقاد داشت که زبان های خارجی قادر به بیان مسائل اجتماعی که در فیلیپین مطرح است نمی باشند. این اقدام او سرآغازی بود برای سیلی از مقالات و مطالب علمی که انریکز آن ها را روانشناسی فیلیپینی نامید. این کار منجر به درک و کشف ریشه های مشکلات و مسائل منحصر به فرد این کشور شد. او در فیلیپین درس هایی مثل زبان فیلیپینی، شخصیت فیلیپینی و جامعه فیلیپنی تدریس می کرد.


آلبرت الیس (Albert Ellis)

 

آلبرت الیس (تاریخ تولد: 1913، درگذشت: 2007) یک روانشناس آمریکایی بود که در سال 1955 درمان شناختی هیجانی REBT را بنیان نهاد. او رئیس و استاد بازنشسته انستیتو آلبرت الیس بود. او را به عنوان یکی از منشأهای اساسی تغییر پارادایم روانشناسی از رفتاری به شناختی و مبدع درمان شناختی رفتاری  می دانند. در زمینه یابی انجام شده در سال 1992 او عنوان دومین رواندرمانگر تأثیرگذار را در اختیار داشته است. (در این رده بندی راجرز رتبه 1 و فروید رتبه 3 را به خود اختصاص داده بودند.)

الیس در خانواده ای با پیوندهای ضعیف بزرگ شد. پدرش تاجر بود و مادرش زنی پرحرف و خودشیفته بود که به اختلال دوقطبی دچار بود. آلبرت کودکی ضعیف و افسرده بود که از بیماری های جسمانی زیادی رنج می برد.

وی مدرک کارشناسی خود را در رشته تجارت از دانشگاه نیویورک دریافت کرد. این رشته او را ارضا نمی کرد. بنابراین شروع به نوشتن داستان و نمایشنامه کرد که هیچ کدام فروش خوبی نداشت. علاقه او به مسائل جنسی انسان او را به سوی رشته روانشناسی بالینی هدایت کرد.

فوق لیسانس و دکترای خود را از دانشگاه کلمبیا دریافت کرد. در آن دوران یعنی تا سال 1943 دوره روان تحلیل گری می دید. اما در آن زمان ها شروع به ساختن آزمون های کاغذ و مدادی کرد. در میان تمام تست های موجود او تست MMPI را بهترین تست می دانست. در سال 1947 مدرک دکترای خود را دریافت کرد. در آن زمان همچنان علاقه شدیدی به نظریه فروید داشت. پس از یک دوره آموزشی دیگر در تست رورشاخ ایمان او به نظریه روان تحلیل گری رو به افول نهاد. از بین روانشناسان هورنای، آدلر،‏ فروم و سالیوان بیشترین تأثیر را بر او گذاشتند. پس از آن شروع به مطالعه کتب فلاسفه باستانی و جدید کرد. در سال 1953 او به کلی از روان تحلیل گری فاصله گرفت و خود را درمانگر عقلانی نامید.

 بالاخره در سال 1955 او درمان عقلانی خود را پایه گذاری کرد که بر اساس آن مشکلات درمانجویان و مراجعین به خاطر فلسفه شخصی آن هاست که با دردهای هیجانی آن ها همراه می شود. این رویکرد بر درمان فعال تأکید می کند تغییر عقاید خودتخریبگر و رفتارهایی است که این عقاید غیرمنطقی و خشک را نشان می دهد. در سال 1957 به طور رسمی این درمان را شروع کرد و دو سال بعد اولین کتاب خود را منتشر کرد. انجمن روانشناسی آمریکا کمی به این درمان علاقه نشان داد اما آن را مخالف روح زمان دانست. در سال 1959 انستیتو زندگی عقلانی تأسیس شد.

در دهه 1960 الیس بر روی موضوع مسائل جنسی و جنسیتی تحقیق و درمان انجام می داد. او به خاطر نظریات انسانگرا و آزادمنشانه اش مشهور شد. در آن سال ها با آلفرد کینزی کار می کرد. در سال 1958 کتاب کلاسیک خود را با عنوان روابط جنسی بدون احساس گناه را منتشر کرد.

در مورد نظر الیس درباره دین،‏ نظریه معروف و درمان و روش های درمان وی بعدا خواهم نوشت.


پل اکمن (Paul Ekman)

 

پل اکمن (متولد 1934) استاد دانشگاه کالیفرنیاست که به عنوان یکی از 100 روانشناس برتر حال حاضر دنیا شناخته می شود. او در مطالعه هیجان و ارتباط آن با حالت های بیانی چهره (Facial expression) پیشگام بوده است. مطالعات اولیه اکمن درباره تحول صفات و حالات انسان بود. اکنون اکمن به قدری معروف است که شخصیت کال لایتمن در سریال آمریکایی به من دروغ بگو را از شخصیت او ساخته اند.

اکمن در سال های 1976، 1981، 1987،‏1991 و 1997 از موسسه ملی سلامت روان آمریکا جایزه دریافت کرده است. در سال 2001 با بی بی سی در ساختن مستند مجموعه مستند چهره انسان همکاری کرد. در سال 2004 از دانشگاه کالیفرنیا، لس آنجلس بازنشسته شد و در سال 2009 مجله تایم او را به عنوان یکی از 100 شخصیت تأثیرگذار معرفی کرد.

اکمن ایده اصلی خود را در مطالعه درباره حالت های بیانی چهره از سیلوان تامکینز گرفت. او نشان داد که بر خلاف نظر برخی از مردم شناسان مثل مارگارت مید Margaret Mead حالت های چهره ارتباطی با فرهنگ ندارد و دارای اساس زیست شناختی است. حالت های چهره ای که او به صورت جهانشمول یافت شامل خشم،‏ نفرت، ترس،‍ شادی و تعجب بودند. یافته های درباره حالت چهره مربوط به تحقیر مبهم بودند. او سیستم کدگذاری فعالیت صورت را ابداع کرد تا تمامی حالات چهره را طبقه بندی کند. او همچنین مطالعات بسیاری درباره رفتار غیر کلامی مربوط به دروغ کرده است و نشان داده است که دروغ حالت خاصی در صورت ندارد،‏ بلکه بیشتر با آرامش بدن در ارتباط است. او زمانی که بیل کلینتون رئیس جمهور وقت آمریکا درباره رابطه نامشروعش دروغ گفت از روی نوع زبان فاصله داری که استفاده کرد، به دروغ وی پی برد. اکمن همچنین به علت دروغ گویی و جنبه های اجتماعی دروغ هم علاقه مند است.


درک ادواردز (Derek Edwards)

 

درک ادواردز، استاد روانشناسی دانشگاه لاف برو (Loughborough) انگلستان در گروه لفظ و بحث (Discourse and Rhetoric Group) و ابداع کننده روانشناسی استدلالی Discursive psychology است. این دو مورد از کتاب های اوست:

Edwards, D (1997) Discourse and Cognition. London: Sage

Edwards, D., & Potter, J. (1992). Discursive Psychology. London: Sage

 او مکالمات روزمره را از نظر روانشناختی تحلیل می کند و گفته ها را با سازه های روانشناختی تطبیق می دهد و از این طریق وضعیت ذهنی و صفات شخصیتی را مورد بررسی قرار می دهد. در زمینه روانشناسی استدلالی که امروز تبدیل به شاخه ای از روانشناسی شده است،‏ ادواردز به یادآوری خاطرات در حین مکالمه،‏ گفتگو در کلاس درس، داستان های بیان شده توسط افراد، بازجویی های پلیس و ... علاقه مند است. او در این دانشگاه تفکر و زبان و همچنین در سطح دکترا روش تحقیق کیفی تدریس می نماید. 


هرمان ابینگهوس (Hermann Ebbinghaus)

هرمان ابینگهوس (تولد: 1850، درگذشت:1909)، یک روانشناس آلمانی بود که مطالعه آزمایشگاهی حافظه را بنیان نهاد. وی همچنین مبدع منحنی فراموشی (forgetting curve) بوده و اثر فاصله را او برای نخستین بار بررسی کرده است. ابینگهوس منحنی یادگیری (learning curve) را برای نخستین بار تشریح کرد. هرمان ابینگهوس پدر ژولیوس ابینگهوس ( Julius Ebbinghaus) فیلسوف نئوکانتی معروف است. در دانشگاه بن (University of Bonn) به تحصیل فلسفه پرداخت و دکترای فلسفه خود را در 23 سالگی دریافت کرد.

وی با مطالعه کتاب مشهور گوستاو فخنر (Gustav Fechner) با عنوان عناصر سایکوفیزیک به مطالعات آزمایشگاهی علاقه مند شد. در سال 1879  مطالعات مشهور خود را در زمینه حافظه شروع کرد و در سال 1885 با انتشار کتاب مشهور رواشناسی آزمایشگاهی به عنوان استاد دانشگاه برلین انتخاب شد و در آنجا مجله روانشناسی و فیزیولوژی ارگان های حسی را به زبان آلمانی به راه انداخت. آنگاه در آلمان دو آزمایشگاه روانشناسی راه انداخت.

ابینگهاوس علاوه بر کسب کرسی فلسفه در دانشگاه برلین و سایر افتخارات علمی نویسنده و سخنور قهاری نیز بود. او در اوایل قرن بیستم به لهستان رفت و در آنجا در سال 1908 کتاب تأثیرگذار عناصر روانشناسی را نوشت. در سال بعد از آن ابینگهاوس به علت بیماری سینه پهلو درگذشت. ادوارد تیچنر ( Edward B. Titchener) درگذشت ابینگهاوس را ضایعه ای دردناک برای روانشناسی خواند.